loading...

زبان آیلتس جدید

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 9:22


has impeccable taste in clothing

بسیار خوش سلیقه بودن در لباس

Meaning: has outstanding ability to judge what is good or suitable for clothing

داشتن توانایی فوق العاده برای قضاوت در مورد خوب یا مناسب بودن لباس

EXP: Brandon is well-known for his impeccable taste in clothing.

براندون به خاطر خوش سلیقه بودن در لباس معروف است.

tacky clothing

لباس کوچه بازاری

Meaning: clothing that looks cheap and of poor quality

لباسی که ارزان و بی کیفیت به نظر می رسد

EXP: Revealing clothing would be too tacky and impolite for such a formal occasion.

لباس‌ بدن نما برای چنین مراسم رسمی خیلی نامناسب و نامحترمانه است.

elegant clothes

لباس های شیک و آراسته

Meaning: clothes that are beautiful in a graceful way

لباس هایی که به شکل برازنده‌ای زیبا هستند

EXP: Jane likes to wear elegant clothes and expensive accessories

جین دوست دارد لباس های شیک و آراسته بپوشد و از زیورآلات گران قیمت استفاده کند.

fashion-conscious

اهل مد

Meaning: interested in the latest fashions

علاقه مند به جدیدترین مُدها

EXP: Bailey is very fashion-conscious.

بیلی خیلی اهل مد است.

a fashion victim

مُد پرست

Meaning: someone who always wears fashionable clothes even if the clothes sometimes make them look silly

کسی که همیشه لباس های مُد روز می پوشد حتی اگر لباس ها گاهی ظاهر وی را احمقانه نشان دهد

EXP: Blake is in danger of becoming a fashion victim.

بلیک در معرض خطر تبدیل شدن به یک مُد پرست قرار دارد.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به مد در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با مد در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/fashion-terms-ielts/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 9:18


have fond memories/recollections of sth.

خاطرات خوشی از چیزی داشتن

have sweet memories of…

خاطرات شیرینی از … داشتن

Meaning: remember sth. with great pleasure

به یاد آوردن چیزی با لذت زیاد

EXP: Most of us have fond memories/ recollections of our childhoods.

بسیاری از ما خاطرات خوشی از دوران کودکی خود داریم.

be estranged from sb.

دیر به دیر دیدن کسی/ بیگانه بودن با کسی

Meaning: not seeing friends or relatives very often

زیاد ندیدن دوستان یا اقوام

EXP: It is sad to see some grown-up children estranged from their parents.

غم انگیز است که می بینیم برخی از کودکان بالغ والدین خود را دیر به دیر می بینند.

leave a bad taste in one’s mouth

خاطره تلخی برای کسی به جا گذاشتن

Meaning: feel upset as a result of experiencing sth. unpleasant

احساس ناراحتی در نتیجه تجربه چیزی ناخوشایند

EXP: The way that teacher spoke to the kids left a bad taste in my mouth.

نحوه صحبت کردن آن معلم با بچه ها خاطره تلخی برای من به جا گذاشت.

love and devotion

عشق و ارادت

care and love

مراقبت و عشق

Meaning: loyalty and love or care for sb. or sth.

وفاداری و عشق یا مراقبت از کسی یا چیزی

EXP: Sometimes a pet can provide a person with a new focus for his/her love and devotion.

گاهی اوقات یک حیوان خانگی می تواند کانون جدیدی از عشق و ارادت را برای یک فرد فراهم آورد.

the apple of one’s eye

نور چشمی

Meaning: the person who someone loves most

کسی که یک فرد بیش از همه او را دوست دارد

EXP: Tim’s son is the apple of his eye.

پسر تیم نور چشمی اوست.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به دوران کودکی در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با دوران کودکی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/childhood-terms-ielts/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 9:13


sth. runs in the family

چیزی در خانواده موروثی است

Meaning: occur often in the family through generations

اغلب از طریق نسل ها در خانواده رخ می دهد

EXP: Many people believe athletic ability runs in the family.

بسیاری از مردم بر این باورند که توانایی ورزشی در این خانواده موروثی است.

be hereditary

ارثی بودن

Meaning: be given through the genes of a parent to a child

انتقال یافتن از طریق ژن های والدین به فرزند

EXP: This disease is hereditary so her son may suffer from it too.

این بیماری ارثی است بنابراین ممکن است پسرش نیز به آن مبتلا شود.

someone’s attachment to sb. /sth.

دلبستگی فردی به کسی/ چیزی

Meaning: the feeling of liking sb. / sth. very much

احساس دوست داشتن خیلی زیاد کسی/ چیزی

EXP: Freddie felt a particular attachment to his mother’s family.

فرِدی دلبستگی خاصی به خانواده مادرش احساس می کرد.

empty-nest syndrome

سندرم آشیانه خالی

Meaning: a situation in which parents feel unhappy because their children have become adults and have stopped living with them

موقعیتی که در آن والدین احساس ناراحتی می کنند زیرا فرزندانشان بالغ شده اند و دیگر با آنها زندگی نمی کنند

EXP: Mrs. Johnson is suffering from empty-nest syndrome.

خانم جانسون از سندرم آشیانه خالی رنج می برد.

family bonds

پیوندهای خانوادگی

Meaning: a uniting force between family members

نیروی متحد کننده بین اعضای خانواده

EXP: People tend to live longer in societies with strong family bonds.

مردم معمولا در جوامعی با پیوندهای خانوادگی قوی طول عمر بیشتری دارند.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به خانواده در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با خانواده در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/family-terms-ielts/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 9:09


be health-conscious

مراقب سلامتی بودن

Meaning: be concerned about nutrition and healthy eating habits

نگران تغذیه و عادات غذایی سالم بودن

EXP: People generally believe that women are more health-conscious than men.

عموماً مردم بر این باورند که زنان بیشتر از مردان مراقب سلامتی خود هستند.

an allergy to sth.

آلرژی/ حساسیت به چیزی

Meaning: a medical condition in which a person feels uncomfortable because of something he/she eats , breathes or touches

یک وضعیت پزشکی که در آن شخصی به دلیل چیزی که می خورد، تنفس می کند یا لمس می نماید احساس ناراحتی می کند

EXP: Grant Freeman says that if Asian honey bees got into Australia, they could be used for the study of allergies. (Cambridge IELTS 8)

گرانت فریمن می‌گوید که اگر زنبورهای عسل آسیایی وارد استرالیا شوند، می‌توان از آن‌ها برای مطالعه آلرژی استفاده کرد. (کمبریج آیلتس 8)

restrain from doing sth.

خودداری از انجام کاری

do not allow oneself to do sth.

به خود اجازه انجام کاری را ندادن

Meaning: not let yourself do sth.

به خودتان اجازه انجام کاری را ندهید

EXP: In Britain, people are asked to restrain from smoking in a range of public places.

در بریتانیا، از افراد خواسته می شود که از استعمال دخانیات در شماری از مکان های عمومی خودداری کنند.

immunise sb. against sth.

ایمن سازی کسی در برابر چیزی

Meaning: protect sb. against a particular disease or infection by injection

محافظت از کسی در برابر یک بیماری یا عفونت خاص به واسطه تزریق

EXP: Some people argue that parents have an obligation to immunise their children against common childhood diseases.

برخی افراد معتقدند که والدین موظفند فرزندان خود را در برابر بیماری های رایج دوران کودکی ایمن کنند.

immune system

سیستم ایمنی بدن

Meaning: a system in your body which produces special substances to fight against diseases

سیستمی در بدن شما که مواد خاصی را برای مبارزه با بیماری ها تولید می کند

EXP: Eating fresh vegetables is a natural way of boosting our immune system.

خوردن سبزیجات تازه یک روش طبیعی برای تقویت سیستم ایمنی بدن است.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به سلامتی در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با سلامتی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/health-terms-ielts/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 9:02


an exercise regimen

رژیم ورزشی

Meaning: a programme of exercise for improving someone’s health or appearance

برنامه ورزشی برای بهبود سلامت یا ظاهر یک فرد

EXP: The doctors recommend that they continue their exercise regimen.

پزشکان توصیه می کنند که رژیم ورزشی خود را ادامه دهند.

restrain from doing sth.

خودداری از انجام کاری

do not allow oneself to do sth.

به خود اجازه انجام کاری را ندادن

Meaning: not let yourself do sth.

به خودتان اجازه انجام کاری را ندهید

EXP: In Britain, people are asked to restrain from smoking in a range of public places.

در بریتانیا، از افراد خواسته می شود که از استعمال دخانیات در شماری از مکان های عمومی خودداری کنند.

self-discipline

خویشتن داری/ تادیب نفس

Meaning: the ability to make yourself do things that you should do even when you do not want to

توانایی وادار کردن خود به انجام کارهایی که باید انجام دهید حتی زمانی که نمی خواهید

EXP: Without proper self-discipline, children may end up eating too much junk food.

بدون انضباط شخصی مناسب، کودکان ممکن است در نهایت غذاهای ناسالم بسیار زیادی بخورند.

health and fitness

سلامت و تناسب اندام

Meaning: the state of being physically healthy and strong

از نظر جسمی سالم و قوی بودن

EXP: In some countries, the average weight of people is increasing and their levels of health and fitness are decreasing (Cambridge IELTS 8).

در برخی از کشورها، میانگین وزن افراد در حال افزایش و سطح سلامت و تناسب اندام آن‌ها در حال کاهش است (کمبریج آیلتس 8).

a sedentary job

شغل کم تحرک

Meaning: a job that involves a lot of sitting and not much exercise

= شغلی که مستلزم نشستن زیاد و فعالیت اندک است

EXP: Overweight people whose work is sedentary will find it much harder to lose weight.

برای افرادی که اضافه وزن دارند و کارشان کم تحرک است کاهش وزن بسیار دشوارتر خواهد بود.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به تناسب اندام در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با تناسب اندام در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/fitness-terms-ielts/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 8:35


Grow stronger

قوی تر شدن

Exp: Our friendship has grown stronger with each passing year.

دوستی ما هر سال که می گذرد قوی تر می شود.

Grow well

رشد کردن

Exp: The student has been growing so well in her studies.

دانش آموز در تحصیلات خود به خوبی رشد کرده است.

Grow together

باهم رشد کردن

Exp: We will grow together.

ما با هم رشد خواهیم کرد.

Grow up together

باهم بزرگ شدن

Exp: My older siblings and I all grew up together.

من و خواهران و برادران بزرگترم با هم بزرگ شدیم

Grow older

پیر شدن

Exp: As you grow older, your spine shortens by about an inch.

با افزایش سن، ستون فقرات شما حدود یک اینچ کوتاه می شود.

Grow wiser

عاقل تر شدن

Exp: Although we grow wiser with age, our body’s natural process is to begin slowing itself down.

اگرچه ما با افزایش سن عاقل تر می شویم، اما روند طبیعی بدن ما شروع به کند کردن سرعت خود می کند.

Grow hair

رشد موها

Exp: Here are 13 ways to promote hair growth and help your hair grow more quickly.

در اینجا 13 روش برای تقویت رشد مو و کمک به رشد سریعتر موها آورده شده است.

grow a beard /grow a moustache

ریش / سبیل گذاشتن

Exp: The manager grows a beard to get promoted.

مدیر ریش می گذارد تا ارتقا بگیرد

در انگلیسی حدود ده فعل پرکاربرد وجود دارد که grow یکی از آنهاست. در این درس به کاربرد و کالوکیشن های فعل grow در انگلیسی پرداخته شده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/conjugations-grow-english/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 8:30

too به عنوان یک قید می تواند قبل از سایر صفت ها یا قیدها برای تشدید آنها استفاده شود. همچنین می توان از آن به عنوان قید در انتهای یک عبارت استفاده کرد تا بر نکته گفته شده توافق شود و گفته شود که عبارتی که قبلاً ذکر شده در مورد فرد یا چیزدیگری نیز صادق است.

These shoes are too expensive to afford buying them. → adverb of degree

این کفش ها بیش از اندازه گران هستند که بتوانم آن ها را بخرم. ← قید درجه

They are having their first child, too. → adverb

آنها نیز اولین فرزند خود را به دنیا می آورند. → قید

Enough هم تعیین کننده و هم ضمیر و هم قید است

به اندازه کافی” به عنوان یک تعیین کننده قبل از اسم ها برای تعریف آنها استفاده می شود. همانطور که می دانید، به عنوان قید مستقیماً بعد از یک صفت، قید یا فعل از آن استفاده می شود. به عنوان ضمیر هم به تنهایی قابل استفاده است.

به مثال های زیر توجه کنید:

Drinking enough water per day is needed for your body health. → determiner

نوشیدن آب کافی در روز برای سلامت بدن شما لازم است. → تعیین کننده

Enough would be vaccinated as soon as possible. → pronoun

افراد به تعداد کافی در اسرع وقت واکسینه می شود. ← ضمیر

She ran fast enough to get to the bus. → adverb

آنقدر سریع دوید تا به اتوبوس برسد. → قید

We tried enough to save him, but we couldn’t. → adverb

ما به اندازه کافی تلاش کردیم تا او را نجات دهیم، اما نتوانستیم. → قید

Too اشاره به مقداری است که بیش از حد است. در این معنی “too” یک قید درجه است. همچنین زمانی می توان از آن استفاده کرد که معنای آن “also” باشد برای توافق بر این که چیزی برای کسی یا چیز دیگری نیز صادق است.

به مثال های زیر توجه کنید:

They felt the earthquake, too.

آنها هم زلزله را احساس کردند.

We have had too many problems to count.

ما مشکلات زیادی داشتیم که حتی نمی توانستیم آنها را بشماریم.

Enough به مقداری اشاره دارد که لازم است. به عنوان یک تعیین کننده، “enough” را می توان با هر نوع اسمی اعم از قابل شمارش یا غیرقابل شمارش استفاده کرد.

به مثال های زیر توجه کنید:

Having enough knowledge is required to be qualified for this job.

داشتن دانش کافی برای واجد شرایط بودن در این شغل الزامی است.

They did the project well enough to get the best student of the year’s cup.

آنها این پروژه را به اندازه کافی خوب انجام دادند تا جام بهترین دانش آموز را بدست آورند.

Enough قبل از صفت یا قید قرار می گیرد. در برخی موارد می توان از آن در انتهای جمله برای توافق استفاده کرد.

به مثال های زیر توجه کنید:

This is too over-priced for a college student. → adverb of degree

این برای یک دانشجوی کالج بسیار گران است. ← قید درجه

Nice to meet you, too. → adverb

از آشنایی با شما من هم خوشحالم → قید

در مقاله کاربردها و تفاوت های too و enough در زبان انگلیسی به بررسی این دو کلمه و کابردها و تفاوت های میان آن ها پرداخته شده است. با مطالعه آن می توانید از اشتباهات آینده در این باره جلوگیری کنید.

منبع: https://tatschool.ir/education/difference-too-enough-english/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 8:28


musical instruments

آلات موسیقی

Meaning: objects such as pianos or guitars that are played to produce musical sound

اشیایی مانند پیانو یا گیتار که برای تولید صدای موسیقی نواخته می شوند

EXP: William plays saxophone, flute, clarinet and several other musical instruments.

ویلیام ساکسیفون، فلوت، کلارینت و چندین آلت موسیقی دیگر را می نوازد.

be musically-inclined

استعداد موسیقی داشتن

Meaning: have a natural talent for music

استعداد طبیعی برای موسیقی داشتن

EXP: Jacob is really musically-inclined. He can play so many instruments.

جیکوب واقعاً استعداد موسیقی دارد. او می تواند سازهای زیادی بنوازد.

can’t carry a tune

نمی تواند ملودی را درست بخواند

can’t sing well

نمی تواند خوب آواز بخواند

Meaning: cannot sing musical notes correctly

=نمی تواند نت های موسیقی را به درستی بخواند

EXP: She has an awful voice and simply can’t carry a tune.

او صدای وحشتناکی دارد و اصلاً نمی تواند درست بخواند.

be tone-deaf

بیگانه با نُت

Meaning: be unable to sing a tune correctly because you cannot hear the difference between the musical notes

عدم توانایی در درست خواندن یک آهنگ به این دلیل که نمی توانید متوجه تفاوت بین نت های موسیقی شوید

EXP: Some singers in these pop groups are totally tone-deaf.

برخی از خوانندگان در این گروه های پاپ کاملاً بیگانه با نت هستند.

open-air concert

کنسرت در فضای باز

Meaning: a concert that takes place outside a hall in the open air

کنسرتی که بیرون از سالن در فضای باز برگزار می شود

EXP: Their open-air concert was a resounding success

کنسرت آنها در فضای باز یک موفقیت چشمگیر بود

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به موسیقی Music در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با موسیقی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/music-terms-ielts/

بازدید : 4
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 8:25


play a regulatory role

نقش نظارتی ایفا کردن

is the ruler

حاکم بودن

play a ruler role

نقش حاکم را ایفا کردن

Meaning: control an activity, process or industry

کنترل یک فعالیت، فرآیند یا صنعت

EXP: It remains highly controversial whether the government should play a regulatory role in this industry.

این که آیا دولت باید نقش نظارتی در این صنعت ایفا کند یا خیر، همچنان بسیار بحث برانگیز است.

regulate and oversee

تنظیم کردن و نظارت داشتن

Meaning: watch and control something in order to ensure that it works or happens in the way that it should

بر چیزی نظارت داشتن و کنترل کردن آن جهت اطمینان از نحوه عملکرد یا رخ دادن چیزی آن گونه که انتظار می رود

EXP: An accident that occurred in the skies over the Grand Canyon resulted in the establishment of the Federal Aviation Administration to regulate and oversee the operation of aircraft in the skies over the United States . (Cambridge IELTS 8)

حادثه ای که در آسمان گرند کنیون رخ داد منجر به تأسیس اداره هوانوردی فدرال به منظور تنظیم و نظارت بر عملکرد هواپیماها در آسمان ایالات متحده شد. (کمبریج آیلتس 8)

rules and regulations

قوانین و مقررات

Meaning: official rules that control the way things are done

قوانین رسمی که نحوه انجام کارها را کنترل می کنند

EXP: The job had been very dangerous before rules and regulations were introduced.

این شغل قبل از وضع قوانین و مقررات بسیار خطرناک بوده است.

impose a ban on sth.

اعمال ممنوعیت بر چیزی

ban sth.

ممنوع / تحریم / قدغن کردن چیزی

Meaning: officially order that sth. should be forbidden

دستور رسمی دادن مبنی بر اینکه چیزی باید ممنوع شود

EXP: Some think that the government should impose a ban on the sale of tobacco.

برخی فکر می کنند که دولت باید فروش تنباکو را ممنوع نماید.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به دولت government در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با دولت در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/government-terms-ielts/

بازدید : 2
يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 زمان : 8:23


facilitate the development of sth.

تسهیل توسعه چیزی

help with the development of

کمک به توسعه

Meaning: promote the development of sth.

ارتقا توسعه چیزی

EXP: This company facilitated the development of cloud computing with some of its large-scale research projects.

این شرکت توسعه رایانش ابری را با برخی پروژه های تحقیقاتی کلان مقیاس خود تسهیل کرد.

inhibit the development of sth.

مانع توسعه چیزی شدن

arrest the development of sth.

متوقف نمودن توسعه چیزی

Meaning: prevent sth. from developing

جلوگیری از توسعه چیزی

EXP: Failure to establish an efficient transport network inhibited/arrested the development of international trade.

عدم ایجاد یک شبکه حمل و نقل کارآمد مانع از توسعه تجارت بین‌المللی شد.

accompany sth.

همراه بودن با چیزی

Meaning: to exist at the same time as sth.

همزمان با چیزی وجود داشتن

EXP: Changing seasons accompany our planet’s revolution around the sun (Cambridge IELTS 8).

تغییر فصول با چرخش سیاره ما به دور خورشید همراه است (کمبریج آیلتس 8).

lag behind

عقب افتادن

fall behind

عقب افتادن

Meaning: develop more slowly than others

کندتر از سایرین رشد کردن

EXP: The auto industry in this country is starting to lag behind that in other countries.

صنعت خودرو در این کشور از سایر کشورها عقب افتاده است.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به توسعه Development در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با توسعه در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/development-terms-ielts/

بازدید : 8
دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 زمان : 0:06


in good condition

سالم/ بی عیب و نقص

Meaning: functionally sound

از نظر عملکردی سالم

EXP: The antique furniture has been so well-kept that it’s still in good condition.

مبلمان عتیقه آنقدر خوب نگهداری شده اند که هنوز سالم هستند.

in mint condition

استفاده نشده، نو

Meaning: in perfect condition

در وضعیت عالی

EXP: Miley’s bike has never been used. It’s in mint condition.

دوچرخه مایلی اصلا استفاده نشده است. کاملا نو است.

be subjected to wear and tear

در معرض فرسودگی قرار گرفتن، مستهلک شدن

Meaning: become less helpful or less valuable because sth. has been used or damaged

کم شدن ارزش و سودمندی چیزی به دلیل استفاده شدن یا آسیب دیدن

EXP: The artificially produced products are subjected to natural wear and tear during use. (Cambridge IELTS 8)

محصولات تولید شده بصورت مصنوعی در حین استفاده در معرض فرسودگی طبیعی قرار می گیرند. (کمبریج آیلتس 8)

upgrade sth.

ارتقاء دادن چیزی

Meaning: to make a computer or other device more powerful or effective

قدرتمندتر یا کارآمدتر کردن رایانه یا دستگاه دیگری

EXP: Rather than giving up on any old electrical equipment and just throwing it away, why not try upgrading it? (Cambridge IELTS 8)

به جای کنار گذاشتن هرگونه تجهیزات الکتریکی قدیمی و دور انداختن آن ها، چرا سعی نمی کنید آن ها را ارتقا دهید؟ (کمبریج آیلتس 8)

no frills

بدون مزایا/ خدمات اضافی

plain

ساده، معمولی

Meaning: including only the most basic features, and of acceptable quality but not very high quality

تنها شامل ابتدایی ترین ویژگی ها و دارای کیفیت قابل قبول اما نه کیفیت بالا

EXP: For just 150 pounds, there’ll be no frills and they’re afraid they can’t guarantee the quality, either.

در ازای صرفاً 150 پوند، هیچ خدمات اضافی وجود نخواهد داشت و آنها می ترسند که کیفیت را هم نتوانند تضمین کنند.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به لوازم خانگی Home Appliances در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با لوازم خانگی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/home-appliances-terms-ielts/

بازدید : 10
دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 زمان : 0:02


Job safety / Job security

امنیت شغلی

Meaning: being free from the threat of losing one’s job

فارغ بودن از خطر از دست دادن شغل

EXP: It’s a choice between higher pay and job security.

انتخاب بین حقوق بیشتر و امنیت شغلی است.

be unemployed

بیکار بودن

Meaning: be without a job

بدون شغل بودن

EXP: Women who were unemployed were included in the research (Cambridge IELTS 8).

زنان بیکار در این تحقیق گنجانده شدند (کمبریج آیلتس 8).

job satisfaction

رضایت شغلی

Meaning: the pleasant feeling you get from a job

احساس خوشایندی که از یک شغل به دست می‌آورید

EXP: The sense of belonging to a team contributes towards job satisfaction.

احساس تعلق به یک تیم در رضایت شغلی سهیم است.

be entitled to sth.

استحاق چیزی را داشتن

Meaning: be given the right to do sth.

حق انجام چیزی را داشتن

EXP: The majority of the workers have been entitled to paid holidays (Cambridge IELTS 8).

اکثر کارگران استحقاق تعطیلات با حقوق را داشته‌اند (کمبریج آیلتس 8).

a sense of fulfilment

احساس رضایت

Meaning: having the opportunity to develop one’s abilities and interests

داشتن فرصت برای توسعه توانایی‌ها و علایق خود

EXP: Madison found a sense of fulfilment and joy as a teacher.

مدیسون به عنوان یک معلم احساس رضایت و شادی می‌کرد.

frustration

درماندگی / ناکامی / سرخوردگی

Meaning: the feeling of being upset because you cannot achieve sth.

احساس ناراحتی به این دلیل که نمی‌توانید به چیزی دست یابید.

All her efforts met with frustration.

تمام تلاش‌های او ناکام ماند.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به کار و شغل Job در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مربوط به کار و شغل در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/job-terms-ielts/

بازدید : 8
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:59


pave the way for sth.

هموار کردن راه برای چیزی

do the preparation for

آماده سازی برای

Meaning: to create a situation that makes it easier for sth. to happen

ایجاد موقعیتی که اتفاق افتادن چیزی را آسان تر کند

EXP: Scientists hope the data from this expedition will pave the way for a more detailed exploration of Mars.

دانشمندان امیدوارند داده های حاصل از این سفر علمی راه را برای اکتشاف دقیق تر مریخ هموار کند.

lay the groundwork for sth.

زمینه را برای چیزی فراهم کردن

Meaning: to do what is necessary before process can begin

انجام دادن آنچه که قبل از شروع فرآیند لازم است

EXP: The committee will meet today to lay the groundwork for talks next month.

این کمیته امروز تشکیل جلسه خواهد داد تا زمینه را برای مذاکرات در ماه آینده فراهم کند.

stumbling block

مانع/ سد راه

Meaning: a difficulty that prevents progress

مشکلی که مانع پیشرفت می شود

EXP: However, there is still a big stumbling block. (Cambridge IELTS 8 )

با این حال، هنوز یک مانع بزرگ وجود دارد. (کمبریج آیلتس 8)

preventative measures

اقدامات پیشگیرانه

Meaning: actions that are intended to prevent sth.

اقداماتی که برای جلوگیری از چیزی در نظر گرفته می شوند

EXP: These people argue that a large proportion of a country’s health budget should be spent on health education and preventative measures.

این افراد معتقدند که بخش زیادی از بودجه سلامت یک کشور باید صرف آموزش بهداشت و اقدامات پیشگیرانه شود.


take precautions against sth.

اقدامات احتیاطی در مقابله با چیزی

Meaning: take actions in order to prevent sth.

اقداماتی را به منظور جلوگیری از چیزی انجام دادن

EXP: The same rules and precautions apply to a credit card used as a cash card. (Cambridge IELTS 8)

همان قوانین و اقدامات احتیاطی در مورد کارت اعتباری که به عنوان کارت نقدی بکار می رود اعمال می شود. (کمبریج آیلتس 8)

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به راه حل ها Solutions در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مربوط به راه حل ها در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/solutions-terms-ielts/

بازدید : 8
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:51


set off fireworks

آتش بازی راه انداختن

let off fireworks

آتش بازی برپا کردن

light fireworks

آتش بازی کردن

Meaning: set off a combination of explosives to generate coloured lights for amusement

ترکیبی از مواد منفجره را به منظور تولید نورهای رنگی برای سرگرمی منفجر کردن

EXP: In Britain it is against the law to set off fireworks between 11: 00 pm and 7:00 am, except during certain celebrations.

در بریتانیا راه انداختن آتش بازی بین ساعت 11:00 شب تا 7:00 صبح، به استثنای جشن های خاص، خلاف قانون است.

fireworks display

نمایش آتش بازی

fireworks show

برنامه آتش بازی

EXP: It might rain tomorrow so don’t count on a fireworks display.

ممکن است فردا باران ببارد، بنابراین روی نمایش آتش بازی حساب نکنید.

public events

رویدادهای عمومی

Meaning: something that happens in public

چیزی که در ملاء عام اتفاق می افتد

EXP: They created a calendar to organise public events and work schedules (Cambridge IELTS 8)

آنها تقویمی را برای سازماندهی رویدادهای عمومی و برنامه های کاری ایجاد کردند (کمبریج آیلتس 8).

ring in the New Year

شروع سال نو را جشن گرفتن

Meaning: to celebrate the beginning of the New Year by ringing church bells

شروع سال نو را با نواختن ناقوس کلیساها جشن گرفتن

EXP: The church bells rang in the New Year.

ناقوس کلیساها در سال نو به صدا درآمد.

New Year’s resolution

تصمیم سال نو

Meaning: a decision made on January 1st

تصمیمی که در یکم ژانویه ( اولین روز سال نو) گرفته می شود

EXP: Ryan made a New Year’s resolution to quit smoking.

رایان برای سال نو تصمیم گرفت که سیگار را ترک کند.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به مهمانی ها و جشن ها در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مربوط به مهمانی ها و جشن ها در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/parties-terms-ielts/

بازدید : 10
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:46


under construction

در دست ساخت

Meaning: being built

در حال ساخته شدن

EXP: The hotel is still under construction.

این هتل هنوز در دست ساخت است.

the construction industry

صنعت ساخت و ساز

Meaning: the building industry

صنعت ساختمان سازی

EXP: Billy works in the construction industry.

بیلی در صنعت ساخت و ساز کار می کند.

be dilapidated

کلنگی بودن

Meaning: ( of buildings ) partly ruined or decayed

( در مورد ساختمان‌ها ) تا حدودی ویرانه یا خراب شدن

EXP: The abandoned building looks dilapidated.

ساختمان متروکه کلنگی به نظر می رسد.

be a showcase for…

ویترینی برای … بودن

show sth.

نشان دادن چیزی

Meaning: be the event or situation that makes it possible for the best features of sth. to be seen

رویداد یا موقعیتی که امکان دیده شدن بهترین ویژگی های چیزی را فراهم می آورد

EXP: Buildings are showcases for the artistic achievement of citizens.

ساختمان ها ویترین‌هایی برای دستاورد هنری شهروندان هستند.

represent sth.

نمایانگر چیزی بودن

Meaning: be typical of sth.

نمونه بارز چیزی بودن

EXP: This building is significant because its exterior represents an excellent example of the post-modem style of architecture.

این بنا به این دلیل قابل توجه است که نمای بیرونی آن نمایانگر نمونه ای عالی از سبک معماری پست مدرن است.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به ساختمان ها Buildings در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مربوط به ساختمان ها در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/buildings-terms-ielts/

بازدید : 8
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:35

کاربرد get و become

get معانی مختلفی دارد. become یعنی رشد کردن، توسعه یافتن یا شروع به بودن. از get در انگلیسی گفتاری غیررسمی استفاده می کنیم و become در انگلیسی نوشتاری رسمی رایج تر است. از ساختار get / become + صفت یا قید برای صحبت در مورد تغییر از یک حالت یا وضعیت به حالت دیگر استفاده می کنیم.

get (informal, spoken) become (formal, written)

She got angry and yelled at the children.

عصبانی شد و سر بچه ها داد زد.

She became furious and scolded the children.

او عصبانی شد و بچه ها را سرزنش کرد

The weather gets warmer the further south you go.

هر چه به سمت جنوب بروید هوا گرمتر می شود.

As we travelled south, the weather became increasingly warm.

همانطور که به جنوب سفر می کردیم، هوا به طور فزاینده ای گرم می شد.

They got tired after an hour or so of walking.

بعد از یک ساعت یا بیشتر پیاده روی خسته شدند.

He became weary from the long day of travel behind him.

از روز طولانی سفر که پست سر گذاشته بود خسته شد.

نکته: get (غیررسمی، گفتاری) become (رسمی، نوشتاری)

ما می توانیم از become+ اسم برای صحبت در مورد تغییر یا توسعه استفاده کنیم اما نمی توانیم از get + اسم در این معنی استفاده کنیم.

مثال:

In 2009, Barack Obama became the 44th President of the United States.

Incorrect: He got the 44th President …

در سال 2009، باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده شد.

برای مقایسه get و become و همچنین فهرستی از معانی مختلف فعل get و become به مقاله تفاوت get و become در انگلیسی سربزنید.

منبع: https://tatschool.ir/education/difference-get-become-english/

بازدید : 8
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:32


multicultural society

جامعه چند فرهنگی

a colorful society

جامعه رنگارنگ

Meaning: a society consisting of people who have many different customs and beliefs

جامعه ای متشکل از افرادی که آداب و رسوم و اعتقادات متفاوتی دارند

EXP: The range of TV programmes there is very broad because it is a multicultural society and people of all backgrounds like to watch TV.

طیف برنامه های تلویزیونی در آنجا بسیار گسترده است، زیرا جامعه ای چند فرهنگی است و افراد با هر پیشینه ای دوست دارند تلویزیون تماشا کنند.

cultural mosaic

آمیزه فرهنگی

Meaning: a culture that consists of a combination of many different things

فرهنگی که ترکیبی از چیزهای مختلف متعدد را شامل می‌شود

EXP: The UK is a cultural and social mosaic.

بریتانیا یک آمیزه فرهنگی و اجتماعی است.

disseminate

پخش کردن/ منتشر کردن

Meaning: to make something such as information or knowledge available to a lot of people

در دسترس قرار دادن چیزی مانند اطلاعات یا دانش برای افراد زیادی

EXP: Temporal hours, which were first adopted by the Greeks and then the Romans, who disseminated them through Europe, remained in use for more than 2, 500 years). Cambridge IELTS 8)

ساعت‌های زمانی، که ابتدا توسط یونانی ها و سپس رومی ها پذیرفته شدند و بعد آنها را در سراسر اروپا پخش کردند، بیش از 2500 سال همچنان مورد استفاده بودند. (کمبریج آیلتس 8)

mainstream

جریان غالب، روند کلی

Meaning: considered ordinary or normal and accepted by most people

آنچه عادی یا طبیعی تلقی می شود و مورد قبول اکثر مردم است

EXP: What they are certainly not finding, however, is any change in attitude of mainstream scientists. (Cambridge IELTS 8)

با این حال، آنچه آنها مطمئناً بدان دست نمی یابند، هر گونه تغییر در نگرش اکثریت دانشمندان است. (کمبریج آیلتس 8)

be customary

مرسوم بودن

Meaning: usual in a particular society or situation

معمول در جامعه یا موقعیتی خاص

EXP: In the UK a handshake is customary when a person is introduced to somebody new.

در انگلستان، وقتی فردی به فرد جدیدی معرفی می شود، دست دادن مرسوم است.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به فرهنگ Culture در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با فرهنگ در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/culture-terms-ielts/

بازدید : 8
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:29


become widely available

به طور گسترده در دسترس بودن

a large number of people can use it

تعداد زیادی از مردم می توانند از آن استفاده کنند

Meaning: can be easily obtained or used

به راحتی قابل دستیابی یا استفاده بودن

EXP: The Internet had become widely available to households in the UK by 2000.

اینترنت تا سال 2000 به طور گسترده در دسترس خانواده ها در بریتانیا قرار گرفته بود.

be shrouded in secrecy

در هاله ای از رمز و راز پنهان شدن

Meaning: not able to be known

عدم وجود امکان شناخته شدن

EXP: The business of national security has been shrouded in secrecy.

تجارت امنیت ملی در هاله ای از رمز و راز پنهان شده است.

break new ground

ابتکار به خرج دادن

do new research

تحقیقات جدید انجام دادن

Meaning: to do something completely different from what has been done before

انجام چیزی کاملاً متفاوت از آنچه قبلاً انجام شده است

EXP: This biologist and his team members have been breaking new ground in genetic research.

این زیست شناس و اعضای تیمش در حوزه تحقیقات ژنتیکی ابتکار عمل به خرج داده اند.

scientific breakthroughs

پیشرفت های علمی

Meaning: a scientific discovery or achievement

یک کشف یا دستاورد علمی

EXP: With more scientific breakthroughs, the study of natural sciences has become more sought-after in recent years.

با پیشرفت های علمی بیشتر، مطالعه علوم طبیعی در سال های اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

the advent of sth.

ظهور/ پیدایش چیزی

Meaning: the introduction of new technology, a new product or a new system

معرفی تکنولوژی جدید، محصول جدید یا یک سیستم جدید

EXP: The advent of the jet engine resulted in a large number of very fast planes (Cambridge IELTS 8).

پیدایش موتور جت منجر به تولید هواپیمای بسیار سریع زیادی شد (کمبریج آیلتس 8).

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به علم و فناوری Science-Technology در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با علم و فناوری در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

منبع: https://tatschool.ir/education/science-technology-terms-ielts/

بازدید : 5
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:25


law-abiding citizens

شهروندان قانونمند

Meaning: people who respect and obey the law

افرادی که به قانون احترام می گذارند و از آن پیروی می کنند

EXP: The judicial system is set up to benefit law-abiding citizens.

سیستم قضایی به نفع شهروندان قانونمند راه اندازی شده است.

the judicial system

سیستم قضایی

Meaning: the system connected with the court of law, judges and their decisions

سیستم مرتبط با دادگاه، قضات و تصمیمات آنان

EXP: The UK’s judicial system is the basis of the legal system used in most Commonwealth countries.

سیستم قضایی بریتانیا مبنای سیستم حقوقی مورد استفاده در اکثر کشورهای مشترک المنافع است.

be bound by sth.

ملزم بودن به چیزی

Meaning: Have an obligation to do sth. because of a law, a rule or a promise

موظف بودن به انجام کاری به دلیل یک قانون، قاعده یا وعده

EXP: Elsewhere, in uncontrolled airspace, pilots are bound by fewer regulations. (Cambridge IELTS 8)

در جاهای دیگر، در حریم هوایی کنترل نشده، خلبانان به رعایت مقررات کمتری ملزم هستند. (کمبریج آیلتس 8)

pass new legislation

تصویب قانون جدید

Meaning: pass a new law or a set of new laws

تصویب یک قانون جدید یا مجموعه ای از قوانین جدید

EXP: Britain has passed new legislation to regulate research on human cloning.

بریتانیا قانون جدیدی را برای کنترل تحقیقات در مورد شبیه سازی انسان تصویب کرده است.

uphold an ordered society

حفظ جامعه‌ای منظم

Meaning: keep social order and safety

حفظ نظم و امنیت اجتماعی

EXP: Some people argue that the death penalty is essential for upholding an ordered society.

برخی افراد معتقدند که مجازات اعدام برای حفظ جامعه‌ای منظم ضروری است.

در این آموزش آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با جرم، قانون و عدالت در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است. برای دریافت کلمات و اصطلاحات بیشتر به مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به جرم، قانون و عدالت در آیلتس سر بزنید.

منبع: https://tatschool.ir/education/crime-law-justice-terms-ielts/

بازدید : 4
يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 زمان : 23:22


in advance

از قبل

Meaning: before sth. happens or is expected to happen

قبل از اینکه چیزی اتفاق بیافتد یا انتظار می رود که اتفاق بیفتد

EXP: If you’re coming to the party, please let me know in advance.

اگر به مهمانی می آیید، لطفاً از قبل به من اطلاع دهید.

beforehand

از قبل

Meaning: before sth. happens or is done

قبل از اینکه چیزی اتفاق بیافتد یا انجام شود

EXP: Emma had phoned beforehand to let me know she was coming.

اِما از قبل زنگ زده بود تا به من خبر دهد که می آید.

draw up a plan / a list

برنامه/ فهرستی را تهیه و تنظیم کردن

Meaning: prepare and write a plan or a list

برنامه یا فهرستی را تهیه کردن و نوشتن

EXP: The researchers drew up a list demanding new standards for future research (Cambridge IELTS 8).

محققان فهرستی تهیه کردند که استانداردهای جدیدی را برای تحقیقات آتی ایجاب می‌کرد (کمبریج آیلتس 8).

intend to do sth.

قصد انجام کاری را داشتن

Meaning: have a plan in sb. ‘s mind to do sth.

برنامه ای در ذهن داشتن برای انجام کاری

EXP: Paul originally intended to get involved in tourism (Cambridge 1ELTS 8).

پل در ابتدا قصد داشت به گردشگری مشغول شود (کمبریج آیلتس 8).

have one’s heart set on sth.

فکر و ذکر کسی به چیزی مشغول بودن

really want to do sth.

حقیقتاً قصد انجام کاری را داشتن

Meaning: really want sth. to happen

حقیقتاً خواستار اتفاق افتادن چیزی بودن

EXP: Cindy has her heart set on having a big house.

فکر و ذکر سیندی مشغول داشتن یک خانه بزرگ است.

make up one’s mind

تصمیم خود را گرفتن

Meaning: make a decision

تصمیم گرفتن

EXP: I’ve made up mind — I’m moving to China.

من تصمیم خود را گرفته‌ام – به چین نقل مکان می کنم.

have mixed feelings about sth

احساسات متضادی در مورد چیزی داشتن

Meaning: have both good and bad emotions about sth.

در مورد چیزی احساسات خوب و بد داشتن

EXP: The audiences have mixed feelings about the new film.

مخاطبان نسبت به فیلم جدید احساسات متضادی دارند.

… will determine sth

تعیین نمودن چیزی

Meaning: control what sth. will be

کنترل کردن آنچه که روی خواهد داد

EXP: Time and money are two major factors that will determine where we travel, when and for how long.

زمان و پول دو عامل اصلی هستند که تعیین می کنند کجا، چه زمانی و چه مدت سفر کنیم.

be up in the air

پا در هوا بودن / نامشخص بودن

Meaning: be uncertain

نامطمئن بودن

EXP: Zak’s future at the company is still up in the air.

آینده زک در این شرکت هنوز نامشخص است.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در این آموزش آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با تلاش، برنامه و تصمیم در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است. برای دریافت اصطلاحات و کلمات بیشتر به مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به تلاش، برنامه و تصمیم در آیلتس سربزنید.

منبع: https://tatschool.ir/education/effort-plan-decision-terms-ielts/

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 133
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 53
  • بازدید سال : 2131
  • بازدید کلی : 3268
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی